داستـان رســیدنِ من به درآمد ناخالص ماهیانه 120 مــلـــیـــون تــــومان

بریم سراغ داستان واقعی زندگی خودم…
دربه در دنبال یه قرون پول درآوردن بودم که بتونم زندگی کنم، توی زمستون با تنها دارایی ام (موتوری که داداشم خریده بود) با اسنپ کار میکردم و وقت هایی که منتظر مسافر جدیدی بودم یه گوشه ای تو خلوت خودم (جایی که هیچکسی نبینه) گریه میکردم.

حالم واقعا بد بود، به هر دری میزدم که بتونم یه درآمد 5 ملیون تومانی داشته باشم که زندگیم بچرخه فعلا!! یادمه میگفتم همین بسه برام فعلا!

اون موقع میگفتن اینستاگرام خوب جواب میده.

اوضاع هرروز برای من سخت تر میشد، کسب و کار شخصی ام رو توی اینستاگرام راه انداخته بودم اما به طلا دست میزدم خاکستر میشد، هرچقدر بیشتر کار میکردم بیشتر عقب میفتادم، هرچقدر بیشتر کار میکردم بدهکار تر میشدم، میدیدم که یه سریا پیج میزنن، پیجشون رشد میکنه، درآمدشون خوب میشه، اوضاعشون خوب میشه ولی من هرکاری میکردم نمیشد، مادرم مستقیم و غیرمستقیم میگفت یه فکری به حال خودت بکن، برو سر یه کار درست و حسابی، چیه این وضعیت؟ این همه درس خوندی چی شد؟ کو موفقیتی که ازش میگفتی؟!

پیش مادرم کلی ادعا میکردم، کلی بهش میگفتم که کارم میگیره فلان میشه و من کلی برات افتخار کسب میکنم.

اما اون روز هیچوقت نمیومد و مادرم هر روز بی اعتماد تر میشد.
یه جایی بهم میگفت چی شد پس؟ یه جایی میگفت بیا برو کارمند شو، بیخیال این کارا شو! یه جا میگفت پس میگفتی تا عید فلان کار رو میکنم کوش پس؟ قرار بود فلان بدهی تو بدی پس چی شد و کلی حال بد….

دقیقا یادمه که اسفند 1399 بود(شب عید 1400)، مردم همه داشتن خرید میکردن برای عید، شور و شوق آدما برای شب عید رو تو چشماشون میدیدم، انگار همه خوشحال بودن به جز من و یجورایی دیگه بریده بودم.
روی موتور بودم زدم زیر گریه، منی که خیلی برام مهمه که کسی نبینه، اونجا نمیدونم چرا این مدلی شده بودم، دیگه هیچی برام مهم نبود، مهم نبود که آدما ببینن دارم گریه میکنم، مهم نبود آدما نگاهم کنن، یا مسخره ام کنن، دیگه هیچی مهم نبود برام.

اونجا یه تصمیم جدی گرفتم و از همون شب پای تصمیمم موندم و یه سری کارها رو کردم که بعدش به خاطر همون کارها یه اتفاق خیلی هیجان انگیز برام افتاد.
این بهتررررررین اتفاق زندگیم بود…

یجورایی خودم هم تو شوک بودم…

حقیقتا من خودم باور نمیکردم که کسب و کارم اینجوری راحت درآمد سه رقمی داشته باشه.

اون اوایل به دنبال یه درآمد 5 یا نهایتا 10 ملیون تومنی بودم، یعنی پیش خودم میگفتم اگه بتونم 10 تومن پول دربیارم، دیگه تمووومه…
ولی وقتی درآمد سه رقمی رو توی کسب و کارم دیدم اصلا دیوونه شده بودم… خیلی حس خوبی داشتم…

به عکس های زیر نگاه کن تا ادامه اش رو بهت بگم…

درآمدزایی آنلاین آکادمی حجت عبدلی - پیج اینستاگرامی و درآمد بالای 120 میلیون ناخالص
درآمد ناخالص 136 ملیون تومان
آمارهای گوگل سرچ کنسول برای رشد کسب و کار شخصی

اینجا بود که دیدم که چقدر لذتبخشه!! چقدر حال میده که برای خودت کسب و کار داشته باشی!! هیچ کسی بهت امر و نهی نکنه، هروقت دوست داشته باشی بتونی بری مسافرت و بیزنس ات پول زیاد برات داشته باشه(حدودا 10 برابر کارمند).

قبول دارم که خیلی خلاصه گفتم، یهو از اون نقطه(صفر مطلق) به این نقطه(کسب و کاری با درآمد ناخالص سه رقمی) رو خیلی سریع گفتم، راستش تو این صفحه نمیشه تمام داستان رو گفت، خیلی طوولانی میشه اما…

اوایلش خیلی اشتباه کردم(چون مسیر رو بلد نبودم)، انقدر به در و دیوار میخوردم که خیلی جاها افسرده و دلسرد میشدم و میخواستم رها کنم(حتی گاها پیش میومد چند روز هم بیخیال میشدم)؛ اما وقتی قاعده ی بازی رو یاد گرفتم دیدم پول زیاد درآوردن خیلی راحت و لذتبخشه!

اگه میخوای خیلی راحت تر و سریع تر از من برسی فقط اشتباهاتی که من تو مسیر کردم رو نکن.
روی دکمه ی زیر کلیک کن تا مسیر رسیدن من رو گوش کنی که مسیر رسیدن من برات شفاف بشه و تو هم بتونی همین مسیر رو طی کنی و به امید خدا بدون اعصاب خوردی هایی که من کشیدم، کسب و کاری بسازی که زودتر از کسب و کار من به درآمد سه رقمی برسه💚💚

فیلترشکن حتما روشن باشه!!